زندگی هدیه ی خداوند برای زندگی بهتر |
|||
جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 19:9 :: نويسنده : علی بایسته
دو روز مانده به جهان تازه فهمیده بود که هیچ کاری نکرده.از خدا شکایت کرد و وقت بیشتری خواست.خدا سکوت کرد.فریاد زد و جار و جنجال کرد.خدا سکوت کرد.کفر گفت و سجاده درو انداخت.خدا سکوت کرد.دلش گرفت و گریست.خدا سکوتش را شکست و گفت:عزیزم امروزت را وقت جار و جنجال کفر و فریاد کردی.تنها یک روز مانده.بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن.گفت:اما در یک روز چگونه می شود زندگی کرد؟-کسی که یک روز واقعا زندگی کند گویا هزار سال زندگی کرده است و کسی که لذت یک روز زندگی را از دست داده همینطور هزاران سال هم به کارش نمی اید.و گوی زندگی را در دستش گذاشت.-می ترسید تکان بخورد راه برود.می ترسید گوی از دستش بریزد.با خود گفت وقتی که یک روز مانده به پایان عمرم نگه داشتن این گوی چه فایده داره.بلند شد و یک روز زندگی کرد.دوید کنار باغچه دراز کشید اسمان ابی را نگاه کرد قدم زدن کفش دوزک را نگاه کرد به همه سلام کرد خدید سبک شد و تمام شد.ان روز اسمان خراشی را بر پا نکرد.مالک زمینی نشد.مقامی بدست نیاورد اما..... فرشتگان فردا در تقویم خدا نوشتند کسی که هزار سال زندگی کرد.
پایان
نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |